دیدی قدیمیها شب موقع خواب یک لیوان آب بالای سرشان میگذارند، انگار بیابان است و اگر نصف شب بلندشدند میترسند آب نباشد. میخواهم لیوان آب نصفشبام باشی. میترسم صبح که بلندمیشوم نباشی. ممکن هم هست تا خود صبح به تو نیازی نداشتهباشم. اما بودنت کنار بالشام، خیالام را از تاریکی و بینهایتی راه راحتمیکند.