میگفتم باید عاشقشوم، سپس همراه،
میگویم همراهمیشوم، سپس عاشق.
میگفتم درختی میخواهم سربلند، سرسبز، آنچنان و اینچنان، که کویر دلام را صفادهد،
میگویم نهالی، حتی دانهای، بساست. میکارماش، آباش میدهم؛ اگر کویر بود و آبی نیافتم، به آب چشم. درختی خواهدشد که به پیل هم نخواهدافتاد.
میگفتم اهداف بلندی دارم که بهشان برسم،
میگویم رفتن و رفتن است که میخواهم؛ نظر بلندی میخواهم که هیچگاه از آنچه میبیند سیرنشود؛ طبع بلندی که غذایاش ندیدنیها باشد.
6 comments:
grown up!
دوست دارم نوشته هاتو احسان
خیلی هم درست!
زیباست:)
خیلی خوب بود.
فاطمه
اینم حرفیه
Post a Comment