سبکمغزی نیست، عشق را در مهمانی دستها و لبها و بدنها جستجوکردن؟ برای دعوت از نادیدنی،باید نادیدنی به پیشواز فرستاد. آنچه دیدنیست، چیزی نیست جز مرکبی برای نادیدنی. مرکب بیسوار، مهمان اشتباهی دعوتمیکند. دنبال عشق فرستادی، نفرت مهمانت شده.
مهمانی دستها و لبها، هراندازه تجملی و خواستنی، اگر از اندیشهها تهی باشد، پایانش را میتوانی از همینجا ببینی. سر و صدا، قیلوقال؛ بطری است که روی سر همدیگر خردمیکنند.
2 comments:
با پاراگراف دوم موافقم- دست ها و لب و بدن شاید همه عشق نباشند اما از کوبیدن لذت های زمینی مخالفم
خیلی خیلی زیاد
من؟ من طرفم را مهمان می کنم به ضیافت دست ها و لب ها و بدن ها
* با کوبیدن لذت های زمینی مخالفم
و یا
* از کوبیدن لذت های زمینی بدم می آید
Post a Comment