Monday, July 12, 2010

me and Saki

گفتم من این مملکت را دوست‌دارم؛ می‌خواهم کاری‌کنم خودم، خانواده‌ام، دوستان‌ام،‌و اطرافیان‌ام از زندگی‌شان لذت‌ببرند و کاری کنم زندگی‌شان کم‌تر مشکل‌ داشته‌باشد.

گفت همه این‌هایی که می گویی را هستم. فقط این مملکت را دوست‌ندارم.

گفتم دوست‌داشتن‌ام به‌این‌خاطر است که دوست‌دارم جایی زندگی‌کنم که بتوانم راجع‌به فرهنگ‌اش، تاریخ‌اش،‌سینمای‌اش و همه چیزش، فکرکنم، حرف‌بزنم، نظربدهم؛ دوست‌ندارم آدم درجه دو حساب‌ام کنند.

چیزی نگفت. خودم هم می‌دانستم که همین‌جا هم خیلی درجه یک حساب‌ام نمی‌کنند.

این شد که دوباره یاد ساقی افتادم.

7 comments:

Anonymous said...

nice isan!chera inghade kootah?

Anonymous said...

سلام ایسان! تبریک می گم. ف

mahmood said...

kheili khoob boood. kootah o khoob.

Anonymous said...

باید دید در مقابل چیزایی که از دست می دیم چی از دست میدیم... داییم هفته پیش از آمریکااومد در حالیکه مامانش یه ماه قبل در حالیکه چند سال پسرشو ندیده بود فوت کرد.... تازه فقط این نیست به نظرم نسلی که میرن قربانی میشن... تو قربانی میشی برا بچه هات. ولی اونا با اون فرهنگ بزرگ میشن و آخراش تو غربت بد تنهایی... نمی تونی هم انتظاری از بچه ات داشته باشی چون با اون فرهنگ بزرگ شده و غیر از اون، مگه خودت خونوادتو ول نکردی؟ اونم...

zeinab said...

saghi?!

نعيمه said...

سلام
به سلامتي ايشالا اين جا زود به زود بنويسي.

Heich said...

Dash Ehsan salam, aval ke tabrik megam baraye in weblog e ghashanget, badesham ke man ba nazere in dostemon ke comment chaharomi o gozasheth hesaby movafegham chon hagheghatesh ine. Moshkele man medoni chiye???? ke na toye in kharab shodeh shahrvandeh darajeh yekam na to mamlekateh khodam. Khayli Del gire na?